- قسم خوردن
- قسم یاد کردن، سوگند خوردن
معنی قسم خوردن - جستجوی لغت در جدول جو
- قسم خوردن
- سوگندخوردن سوگند یاد کردن: هزار بار قسم خورده ام که نام ترا بلب نیارم اما قسم بنام تو بود. (میر فصیحی)
- قسم خوردن
- Swear, Vow
- قسم خوردن
- клясться
- قسم خوردن
- schwören
- قسم خوردن
- przysięgać
- قسم خوردن
- клястися
- قسم خوردن
- giurare
- قسم خوردن
- zweren
- قسم خوردن
- कसम खाना , शपथ लेना
- قسم خوردن
- bersumpah
- قسم خوردن
- يحلف , حلف
- قسم خوردن
- להשבע , להשבע
- قسم خوردن
- yemin etmek
- قسم خوردن
- kuapa, kula
- قسم خوردن
- สาบาน , สาบาน
- قسم خوردن
- শপথ নেওয়া , শপথ করা
- قسم خوردن
- قسم کھانا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دریغ خوردن افسوس خوردن دریغ خوردن
تصادم کردن برخورد کردن، منحل شدن جمعیت حزب و غیره، آشوب شدن مزاج بهم خوردن حال شخص
مجروح شدن
چشم زخم خوردن هدف چشم بد شدن
زخم برداشتن، زخمی شدن، مجروح شدن
هدف چشم زخم واقع شدن، چشم زخم خوردن، از چشم شور آسیب دیدن
ترک برداشتن تراک خوردن ترک برداشتن شکاف برداشتن
کلک خورده زدوده
پس گردنی خوردن، آسیب دیدن